Image and video hosting by TinyPic یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور.......کلبه ی احران شود روزی گلستان غم مخور
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ کمیل پسر زیاد گفت : امیر المؤمنین على بن ابى طالب ( ع ) دست مرا گرفت و به بیابان برد ، چون به صحرا رسید آهى دراز کشید و گفت : ] اى کمیل این دلها آوند هاست ، و بهترین آنها نگاهدارنده‏ترین آنهاست . پس آنچه تو را مى‏گویم از من به خاطر دار : مردم سه دسته‏اند : دانایى که شناساى خداست ، آموزنده‏اى که در راه رستگارى کوشاست ، و فرومایگانى رونده به چپ و راست که درهم آمیزند ، و پى هر بانگى را گیرند و با هر باد به سویى خیزند . نه از روشنى دانش فروغى یافتند و نه به سوى پناهگاهى استوار شتافتند . کمیل دانش به از مال است که دانش تو را پاسبان است و تو مال را نگهبان . مال با هزینه کردن کم آید ، و دانش با پراکنده شدن بیفزاید ، و پرورده مال با رفتن مال با تو نپاید . اى کمیل پسر زیاد شناخت دانش ، دین است که بدان گردن باید نهاد . آدمى در زندگى به دانش طاعت پروردگار آموزد و براى پس از مرگ نام نیک اندوزد ، و دانش فرمانگذارست و مال فرمانبردار . کمیل گنجوران مالها مرده‏اند گرچه زنده‏اند ، و دانشمندان چندانکه روزگار پاید ، پاینده‏اند . تن‏هاشان ناپدیدار است و نشانه‏هاشان در دلها آشکار . بدان که در اینجا [ و به سینه خود اشارت فرمود ] دانشى است انباشته ، اگر فراگیرانى براى آن مى‏یافتم . آرى یافتم آن را که تیز دریافت بود ، لیکن امین نمى‏نمود ، با دین دنیا مى‏اندوخت و به نعمت خدا بر بندگانش برترى مى‏جست ، و به حجّت علم بر دوستان خدا بزرگى مى‏فروخت . یا کسى که پیروان خداوندان دانش است ، اما در شناختن نکته‏هاى باریک آن او را نه بینش است . چون نخستین شبهت در دل وى راه یابد درماند و راه زدودن آن را یافتن نتواند . بدان که براى فرا گرفتن دانشى چنان نه این در خور است و نه آن . یا کسى که سخت در پى لذت است و رام شهوت راندن یا شیفته فراهم آوردن است و مالى را بر مال نهادن . هیچ یک از اینان اندک پاسدارى دین را نتواند و بیشتر به چارپاى چرنده ماند . مرگ دانش این است و مردن خداوندان آن چنین . بلى زمین تهى نماند از کسى که حجّت بر پاى خداست ، یا پدیدار و شناخته است و یا ترسان و پنهان از دیده‏هاست . تا حجّت خدا باطل نشود و نشانه‏هایش از میان نرود ، و اینان چندند ، و کجا جاى دارند ؟ به خدا سوگند اندک به شمارند ، و نزد خدا بزرگمقدار . خدا حجتها و نشانه‏هاى خود را به آنان نگاه مى‏دارد ، تا به همانندهاى خویشش بسپارند و در دلهاى خویشش بکارند . دانش ، نور حقیقت بینى را بر آنان تافته و آنان روح یقین را دریافته و آنچه را ناز پروردگان دشوار دیده‏اند آسان پذیرفته‏اند . و بدانچه نادانان از آن رمیده‏اند خو گرفته . و همنشین دنیایند با تن‏ها ، و جانهاشان آویزان است در ملأ اعلى . اینان خدا را در زمین او جانشینانند و مردم را به دین او مى‏خوانند . وه که چه آرزومند دیدار آنانم ؟ کمیل اگر خواهى بازگرد . [نهج البلاغه]

باران.... - من و گل نرگس

جستجو در وبلاگ:
Powerd by: Parsiblog ® team.
باران....(چهارشنبه 86 مهر 25 ساعت 11:52 صبح )

قرار بود بیاید کسی در این باران

کسی که منتظرش مانده چنین باران

کسی شبیه همین ابرهای باران زا

و شاعرانه تر از چک چک همین باران

کسی که می رسد از پشت جمعه ای مجروح

کسی که می رسد از پشت آخرین باران

میان شرجی یک روز سرد و خیس بهار

دوباره ابر، خدا، عشق... باران

....

 

سیلی از عشق راه افتاد و جهان را عشق بُرد.
فردای آن روز خدا دوباره جهانی تازه خلق کرد.

مردم اما نمی دانند جهان چرا این همه تازه است.

زیرا نمی‌دانند که هر روز کسی عاشق می‌شود و

 هر روز سیلی از عشق راه می‌افتد و هر روز جهان را عشق می‌بَرَد

 و خدا هر روز جهانی تازه خلق می کند!

 

 

 
بیا از ابر دل شبنم بسازیم 

            بیا از داغ دل مرهم بسازیم

نگو گشتیم آدم را ندیدیم

           خدایی کن ! بیا آدم بسازیم

 
 
 
 

امشب دلم تنگ است،

برای باران، برای ابرهای دل شکسته،

برای سکوت ستارگان، برای صدای پنجره

کاش امشب باران می بارید

و تا سحر زیر قطره های باریده

از غم آسمان آواز می خواندم

کاش باران می بارید

و قلبم را می شست از ذره ذره غم های خاک گرفته،

کاش باران می بارید تا با بوی خاک آرام بگیرم

دلم می خواست امشب تنها نبودم ...

کاش باران با من بود

کاش باران با من بود

 تا اندک شادیم را با او قسمت کنم

امشب اندکی شادم ...

شادم از دنیایی که پر است از سنگ،

 سنگ هایی که می گریند

کاش از آسمان سنگ می بارید

و هر آنچه در دنیایم است ویران می ساخت

امشب در انتظار باران چشم هایم بسته شدند ...

.....

 

 

حالا دیگر باران هم که نیاید

صدای چکاچکِ چکه های آب را می شنوی.

خیس می شوی از بارانی که نباریده است

زیر ابری که نبوده است.


دستت را روی گونه ات بکش,

قطره های باران هم گاهی شبیه اشک می شوند.

انگار چکه های عشق از چشم ابر باریده باشند.

گریه می شود شکل باران.

 و تو خیس می شوی زیر بارش قطره های بارانی که مزه اشک دارند.
گاهی همه چیز به سادگی پیچیده می شود.

 


» نرگس*
»» شاخه نرگس ( نظر)

اوقات شرعی

بازدیدهای امروز: 141  بازدید
بازدیدهای دیروز: 3  بازدید
مجموع بازدیدها: 123617  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

باران.... - من و گل نرگس
نرگس*
» آرشیو یادداشت ها «
دونه های انارم
» موسیقی وبلاگ » اشتراک در خبرنامه «
 
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن